درسالهاي اخير آمريکا در سايه افزايش توليد از منابع غيرمتعارف توانسته است تا توليد نفت خود را به ميزان قابل توجهي افزايش دهد، به نحوي که ميزان توليد آن از کليه کشورهاي عضو اوپک (غير از عربستان) بيشتر شده است. همينطور سالهاست در سند امنيت ملي آمريکا اين هدف مطرح شده که آمريکا بايد وابستگي خود به نفت خاورميانه را کاهش دهد. عدم وابستگي آمريکا به نفت خاورميانه تا چه ميزان امکانپذير است؟
همانطورکه ميدانيد، در سالهاي اخير،آمريکا توليدات نفت و گاز خود را به ميزان زيادي افزايش داده است. در سالهاي نهچندان دور، ميزان توليد نفت خام در آمريکا به شدت کاهش يافته بود و وابستگي در اين حوزه، نگرانيهايي را از بابت امنيت انرژي در آمريکا بهوجود آورده بود؛ اما در سايه استخراج نفت خام از منابع غيرمتعارف، در زمان کوتاهي به يک توليدکننده بزرگ تبديل شده و توانسته است که امنيت انرژي خود را در اين زمينه تأمين کند. اين موضوع از دو جهت حائز اهميت است. آمريکا هيچگاه (دستکم در کوتاهمدت) نخواهد توانست که وابستگي يا بهتر است بگوييم واردات خود را از توليدکنندگان حوزه خليج فارس به صفر برساند. دليل اين موضوع هم اين است که نفت خام آمريکا عمدتاً نفت سبک است، در حاليکه خوراک عمده پالايشگاههاي اين کشور که از لحاظ فنآوري بسيار هم پيشرفتهاند، نفت سنگين است. لذا ميتوانند با فرآورش نفت سنگين و ارزانتر، مواد پالايشي سبکتري را توليد کنند که در بازار از ارزش بيشتري برخوردارند.از طرف ديگر ميدانيم که از زمان جنگ اعراب و اسرائيل که قيمت نفت افزايش شديدي پيدا کرد، آمريکا قانون منع صادرات نفت را تصويب نمود. امروز هم در پي افزايش توليد نفت شيل، وابستگي اين کشور به نفت سبک آفريقا تقريباً به صفر رسيده است. لذا يکي از مباحث عمده اين روزها بين احزاب مختلف اين است که آيا بهتر نيست نفت توليدي اين کشور را صادر نمود؟ در صورت برداشته شدن منع صادرات نفت خام آمريکا، اين امکان براي آمريکاييها وجود خواهد داشت که ازطرفي با صدور نفت گرانقيمت و واردات نفت ارزانتر، بهره بالاتري را کسب کنند و از طرف ديگر پالايشگاههاي آمريکا با فرآورش نفت سنگين خاورميانه وتوليد محصولات با ارزش بيشتر، حاشيهي سود بالاي خود را حفظ کنند. همچنين، عربستان ۵۰ درصد از سهام بزرگترين پالايشگاه آمريکايي موتيوا (MOTIVA)، در پورتآرتور تگزاس را در اختيار دارد که اين پالايشگاه، روزانه يک ميليون بشکه نفت عربستان را پالايش ميکند.بنابراين، ميتوان گفت که عربستان ميتواند هميشه سهم حداقلي خود و در پي آن، نفوذ سياسي و اقتصادي خود را در آمريکا حفظ کند.
در مورد کشورهايي مثل چين و روسيه چطور؟ آيا کاهش وابستگي آمريکا به نفت خاورميانه ميتواند سياستهاي آمريکا در قبال روسيه و چين را نيز تغيير دهد؟
نفت خام آمريکا توسط شرکتهاي خصوصي توليد ميشود. اما در هرصورت، افزايش توليد نفت ميتواند ابزاري براي ديپلماسي انرژي و تدوين سياستهاي کلي آمريکا باشد. نمونه واضح آن تحريم نفت ايران بود که پيش از آن، بسياري از کارشناسان اعتقاد داشتند که در صورت خروج تنها ۵۰۰ هزار بشکه نفت ايران از بازار، قيمت نفت افزايش زيادي پيدا خواهد کرد، در حاليکه بيش از ۱ ميليون بشکه از نفت ايران از بازار خارج شد ولي قيمت نفت افزايش چنداني پيدا نکرد. لذا ميتوان گفت که افزايش توليد از منابع غيرمتعارف، ابزار مناسبي براي سياستگذاريهاي آمريکا در بازارهاي انرژي و در قبال روسيه، چين و آمريکاي لاتين خواهد بود.
برخي معتقدند کاهش بهاي نفت در ماههاي اخير نتيجه افزايش عرضه از منابع نامتعارف و همزمان اصرار توليدکنندگان عمده بر حفظ سهم بازار بوده است. با توجه به برداشته شدن احتمالي تحريمهاي نفتي ايران و بهبود شرايط امنيتي عراق، امکان افزايش عرضه در خاورميانه و پايين ماندن قيمتها را چقدر محتمل ميدانيد؟
من فکر نميکنم عربستان بتواند توليد خود را افزايش دهد،چون اين کشور در حال حاضر بيشترين مقدار توليد خود را داشته و برنامهاي هم براي افزايش ظرفيت توليد نفت ندارد. توجه عربستان بيشتر روي افزايش ظرفيت توليد گاز است، زيرا هم در بخش توليد برق و هم در پتروشيمي نيازمند به توليد گاز است. اما ايران ميتواند هم توليد و هم ظرفيت توليد خود را افزايش دهد. نشانهي آن را هم ميتوان در نوسان قيمت نفت در بازار، همزمان با افزايش خوشبيني يا بدبيني نسبت به مذاکرات هستهاي اين کشور با کشورهاي ۱+۵ ديد. قطعاً بهدليل وجود عدمقطعيتهاي فراوان، کسي نميتواند پيشبيني دقيقي از آينده قيمت نفت داشته باشد. از طرفي، افزايش توليد کشورهايي مثل ايران ميتواند منجر به کاهش قيمتها شود اما از طرف ديگر کاهش قيمت هم منجر به غيراقتصادي شدن و کاهش رشد توليدنفت شيل خواهد شد. فکر ميکنم يک نقطه تعادل وجود داشته باشد و اين زماني است که توليد نفت آمريکا دچار يک افت شديد و ناگهاني شود. رسيدن به اين نقطه ميتواند منجر به کاهش سرمايهگذاري در ميادين نفت شيل شده و در صورت عدم حفر چاههاي جديد در طي ۳ تا ۶ ماه (يا حداکثر ۹ ماه)، توليد نفت شيل افت قابل توجه و ناگهاني خواهد داشت. در اين نقطه تعادل، عرضهي نفتِ خاورميانه با همه مشکلات سياسي موجود در اين منطقه، عليرغم افزايش عرضه بعضي از توليدکنندگان، در توازن با نفت خام توليدي آمريکا قرار خواهد گرفت. برآورد بسياري از کارشناسان براي نقطه تعادل، ۴۵ تا ۵۰ دلار است و بر همين اساس، ميانگين قيمت را براي دو سال آينده روي ۵۰ تا ۶۰ دلار در نظر ميگيرند.
بسياري از کارشناسان عرصه انرژي در اواسط سال گذشته، کاهش قيمت نفت را به منزله اعلام جنگ از سوي عربستان به توليدکنندگان نفت شيل قلمداد ميکردند. امروز و پس از گذشت تقريباً يک سال از آغاز روند نزولي قيمتها، توليد نفت شيل در چه وضعيتي قرار گرفته؟ آيا کاهش قيمت نفت منجر به کاهش سرمايهگذاري و کاهش توليد نفت شيل شده است و آيا به اين نقطه تعادل قيمت نزديک شدهايم؟
کسي براي پرسش شما، پاسخ روشني ندارد. چون توليدکنندگان نفت شيل، عمدتاً شرکتهاي کوچک بخش خصوصي هستند و اطلاعات دقيقي از فعاليتهاي آنها وجود ندارد. آنچه ميدانيم اين است که بسياري از اين شرکتها از طريق سرمايهگذاري در بازار بورس يا بازار كاغذي، ريسك خود را تا سال ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ در برابر قيمتها پوشش دادهاند و در نتيجه هنوز به توليد خود ادامه ميدهند. کارشناسان معتبري پيشبيني کردهاند که توليد نفت خام شيل در طي سال آينده به ميزان ۱ ميليون بشکه کاهش خواهد يافت؛ در حالي که نهادي مثل اداره اطلاعات انرژي، کماکان رشد نسبتاً کمي را براي نفت شيل درنظر ميگيرد. عليرغم همهي اين پيشبينيهاي متضاد، کليه آنها غيرسياسي و کاملاً اقتصادي هستند. نکته مهم در اينجا، بهينه شدن سرمايهگذاري در حوزه ميادين نفت شيل است. بدين معني که قبلاً براي استخراج اين نوع نفت، تعداد زيادي چاه حفر ميشد، در حاليکه توليدکنندگان، اخيراً در راستاي کاهش هزينههاي خود، حسابشدهتر عمل نموده و تمرکز خود را روي مناطقي گذاشتهاند که بازده بيشتري داشته باشد. البته با پيشرفت فنآوري، هزينهي استخراج نفت شيل هم به مرور کاهش مييابد.اما اتفاقي که افتاده اين است که پس از کاهش قيمتها، پديده نفت شيل تا مدتها تنها در آمريکا باقي خواهد ماند. به عنوان مثال،در مکزيک که از منابع سرشار نفت و گاز شيل برخوردار است و اصلاحات زيادي را هم در زمينه انرژي انجام دادهاند، اميدوار بودند که بتوانند سرمايهگذاران آمريکايي اين حوزه را به سوي خود جذب کنند. درحالي که بيشتر اين کشورها از توسعه در اين حوزه بازماندهاند چون جذابيت سرمايهگذاري در اين صنعت مختص آمريکاست که قوانين خاص خود را در زمينه مالکيت زمين و استفاده از منابع طبيعي دارد. به صورت خلاصه بايد گفت که اين فنآوري تا مدتها در آمريکا باقي خواهد ماند و ساير کشورها امکان رشد در اين حوزه را پيدا نخواهند کرد.