الهه کولايي، يک سياستمدار اصلاحطلب، نماينده سابق مجلس، استاد دانشگاه تهران و از فعالان دانشجويي سابق، سالهاست در زمينه روسيه و روابط آن با ايران مطالعه و تحقيق ميکند. بررسي وضعيت روابط ايران و روسيه بعد از توافق جامع هستهاي و بحث احتمال برقراري روابط استراتژيک تهران و مسکو ما را بر آن داشت تا سراغ خانم دکتر کولايي رفته و نظرات ايشان را در اين مورد جويا شويم. وي ديدگاههاي جالبي در اين مورد دارد و معتقد است اصليترين نگراني روسها بهبود روابط ايران و غرب است و اين نگراني هنوز وجود دارد. ايشان از الگوهاي تکرارشونده در روابط کشورها با يکديگر از جمله در روابط ايران و روسيه سخن ميگويد.
سياست کشور ما، بهخصوص بعد از انقلاب اسلامي متمايل به غرب بوده يا بيشتر متأثر از شرق بوده و يا موازنه منفي بوده است؟ آيا اين تلقي درست است که در عمل بيشتر سياستهاي ما متمايل به غرب بوده است؟
محور اعلام شده در شعارهاي انقلاب اسلامي براي تعيين جهتگيري سياست خارجي ايران پس از انقلاب اسلامي، نفي وابستگي به هر دو بلوک قدرت يعني شرق و غرب بود. در آن زمان اتحاد جماهير شوروي وجود داشت، ولي آنچه که پس از انقلاب اسلامي شکل گرفت، در طول بيش از سه دههاي که گذشت، بيشتر جنبه «نه غربي» در سياست خارجي غالب بوده است.
با افزايش فشار از سوي غرب، وجه شرقي سياست خارجي نيز تقويت شد. در واقع، سرشت و ماهيت جامعه ايران در سطوح مختلف، نوعي همراهي و گرايش به سمت غرب را بيشتر منعکس کرده است.
جالب توجه است که در نظام آموزشي ما، اين جهتگيري کاملاً پايدار بوده، که البته خيلي هم طبيعي است چون غرب و بهخصوص آمريکا کانون توليد علم است و اين محوريت در توليد علم باعث ميشود که اين جهتگيري شکل بگيرد.
از آنجا که ايرانيها به لحاظ پيشينه تاريخي و فرهنگي، همواره طالب دستيابي به بهترينها و بهروزترين دستآوردهاي تمدن بشري بودند، اين جنبه همراهي و همسويي با غرب هميشه پايدار بوده است.
امّا در وجه سياسي، ماهيت انقلاب اسلامي يک انقلاب ضدغربي، ضد ارزشهاي غربي، همچنين ضدسياستهاي غربي بوده است که با يک سري تناقضها در اين زمينه مواجه بوديم. ولي مسير کلي، تنظيم سياستها و رفتارها به شکل پايدار و مستمر، توسعه رابطه با غرب بوده است. امّا نکتهاي که بايد به آن توجه داشت اين است که در نتيجه سياستهاي نادرست غرب، نوعي گرايش به شرق هم در کشور ما بهوجود آمده که در دوره رياست جمهوري احمدينژاد، تحت عنوان سياست نگاه به شرق يا ديپلماسي شرقي گسترش پيدا کرد، که يک نوع حرکت رو به افزايش نسبت به کشورهاي قدرتمند شرقي را مورد توجه قرار ميدهد.
البته، اگر از جنبههاي اجرايي و عملياتي بگذريم، جغرافيا و ژئوپليتيک ايران، تعامل بين شرق و غرب را بهطور همزمان الزامي ميکند و در همان حال الزام به پرهيز از وابستگي به هر دو بلوک شرق و غرب را، که البته اين سياستي است که در تاريخ کشور ما آثارش منعکس شده است. پيشينه اين سياست به قبل از انقلاب اسلامي ايران باز ميگردد.
بنابراين ما شاهد يک نوع پايداري هستيم که اساساً به دلايل سياسي با نوعي گرايش به شرق همراه شده است. ضمن اينکه تصورم اين است که از حوزه بررسي واقعيتهاي تاريخي- اجتماعي که بگذريم، ژئوپليتيک ايران ما را به همزماني روابط با شرق و غرب و همچنين پرهيز از افتادن در دام هر دو طرف ملزم ميسازد.
به نظر شما چرا بلوک شرق بهخصوص روسيه نتوانسته به اندازه غرب در ايران نفوذ کند؟ آيا اصولاً شما با اين مقوله موافق هستيد؟ بهخصوص قبل از انقلاب اين موضوع پررنگتر و سياست وابستگي به غرب مشهودتر بود، علت اينکه شوروي در زمان خود و روسيه نفوذ قابلتوجهي در ايران نداشته چه بوده است؟
البته ما يک رابطه طولاني و همه جانبه در قرنهاي گذشته با روسيه داشتيم. همجواري با روسيه و سياستهاي حاکم در روسيه در تحولات داخل کشور ما بسيار تأثيرگذار بوده است؛ از تحولات سياسي گرفته تا تحولات اجتماعي و اقتصادي. بنابراين، همجواري با روسيه بر کشور ما بسيار تأثيرگذار بوده است.
به عنوان مثال، تأثيرهايي که در زمان انقلاب مشروطه از سوي روسيه در کشور ما اتفاق افتاد، نمونهاي از اين تأثيرها است، جريانهاي فکري که در روسيه وجود داشت، جريانهاي اجتماعي و فرهنگي در کشور ما را تحت تأثير قرار ميداد.
در وجه سياسي هم به همين ترتيب بوده روسيه همواره همسايهاي پرقدرت و بسيار تأثيرگذار در مسائل داخلي ايران بوده است.
در متن جنبش دموکراسيخواهي و يا مردمسالاري در ايران، نقش دفاع روسيه از حکومت استبدادي يک عامل اثرگذار است که در حافظه تاريخي ايرانيها هم کاملاً تأثير داشته است. به همين ترتيب، در سالهاي بعد از انقلاب اکتبر، ساختار حاکم بر کشور ما به لحاظ فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي پذيراي توسعه رابطه با روسيه کمونيستي يا شوروي نبود.
طبيعي است که ايران دهها سال به عنوان يکي از کشورهاي مجموعه اردوگاه غرب شناخته ميشد و نيازهايش را هم در آن جهت تنظيم ميکرد. تجربههاي تاريخي تلخي در روابط ايران و روسيه وجود دارد که توسعه روابط بين دو کشور را تا حدودي دشوار ميکند.
با اين وجود، ما شاهد هستيم که در دو دهه قبل از انقلاب اسلامي روسها به دليل تلاش براي کاهش وابستگي ايران به آمريکا، روابط بسيار گستردهاي را با ايران سازماندهي کردند. جالب توجه است که اين الگو امروزه هم در حال تکرار است.
اگر تاريخ روابط کشورها را به درستي بررسي کنيم، بسياري از الگوهاي رفتاري تکراري هستند، که ميتوان در شرايط متفاوت هم شاهد تداوم آن بود. از جمله در دوره پاياني رژيم پادشاهي يا دو دهه پاياني رژيم پهلوي، روابط ايران و شوروي روابطي بسيار گسترده، مفيد و سازنده، همچنين متقابل براي هر دو کشور است. ابرقدرت کمونيست و يک کشور وابسته به اردوگاه غرب، روابطي را تجربه ميکنند که در بين کشورهاي جهان سوم کمنظير است. در کتاب اتحاد جماهير شوروي و انقلاب اسلامي، اين روابط را توضيح و تشريح کردهام که روسيه چگونه با هدف کاهش وابستگي ايران به آمريکا سعي ميکند زيربناهاي استقلال اقتصادي ايران را تقويت کند که ميراث اين همکاري کارخانههاي ماشينسازي، نيروگاهها و مهمترين آنها مجتمع ذوبآهن اصفهان است که همچنان باقي ماندهاند.
روسها در اين دوره رويکردي به سوي گسترش روابط دارند تا بتوانند به ايران کمک کنند تا جنبههاي استقلال سياسي خود را حتي در چارچوب نظام جنگ سرد تقويت کند و پيش ببرد. در حال حاضر نيز در روابط ايران و روسيه شاهد همين الگو هستيم. در واقع، روسها سعي ميکنند با رفع نيازهاي ايران از طرفي حوزههاي منافع خودشان را گسترش دهند و از طرفي مانعي براي افزايش نفوذ و يا بازسازي نفوذ غرب در ايران باشند که البته به نظر ميرسد اين تلاش، تلاش موفقي نباشد. چون هم روسها و هم ايرانيها ميدانند که با کاهش موانع توسعه روابط ايران و غرب، ايرانيها ترجيح ميدهند که شرکاي خودشان را از بين کشورهاي غربي انتخاب کنند، چون هم در فنآوري دست بالاتري دارند و هم در تنظيم روابط تجاري و مبادلات مختلف در حوزههاي فني تجربههاي بهتري را ارائه کردهاند.
توسعه روابط ايران و غرب در زمينههايي که اشاره شد براي روسيه يک نگراني محسوب ميشود که مبادا موقعيت خود را در شرايط بازسازي روابط ايران و غرب و خصوصاً ايران و آمريکا از دست بدهد.