منطقه خاورميانه به کجا ميرود؟ اين سؤالي است که در سالهاي اخير و بهطور مشخص بعد از تحولات اخير عربي، ذهن بسياري از تحليلگران را به خود مشغول کرده و هر کدام از آنها سعي کردهاند از زاويهاي خاص به آن پاسخ دهند. توافق جامع هستهاي ايران و غرب هم، اهميت اين پرسش را دوچندان ميکند. آيا غرب به دنبال معاملهاي بزرگ با ايران است؟ جايگاه رقباي منطقهاي ايران چگونه خواهد بود؟ تحولات يمن را در اين راستا چگونه ميتوان تحليل کرد؟ براي دريافت پاسخ اين سؤالات به سراغ آقاي سيد غلامحسين حسنتاش، يکي از تحليلگران باسابقه و مشهور انرژي کشور رفتيم.
تأثير تحولات اخير منطقه به عنوان مثال بحرانهاي کنوني در عراق، دخالتهاي عربستان در يمن و ظهور پديدهاي به نام داعش در عراق و سوريه و کلاً تحولاتي که منطقه را به سمت تروريسم و يا آشفتگيهاي ناشي از اين تحولات سوق ميدهد بر ژئوپليتيک امنيت انرژي منطقه در آينده چيست؟
البته اين تحولاتي که شما نام برديد، خود معلول علتهاي ديگري است. علت اين اتفاقات دو چيز است: يکي اين که آمريکاييها در چند سال اخير به سمت خودکفايي در انرژي حرکت کردهاند و سياست هر دو حزب دموکرات و جمهوريخواه اين است که آمريکا در زمينه انرژي در سطح قاره خودکفا شود. جهش توليد «نفت و گازشيل» هم به اين مسأله کمک نموده و اين موضوع باعث شده تا اين استراتژي آمريکاييها و حرکت آنها به سمت خودکفايي امنيتي در خاورميانه را از ديدگاه آمريکا تغيير دهد. يعني امنيت خاورميانه از ديد آمريکا تغيير کردهاست. منظور از تغيير اين نيست که اهميت آن کم يا زياد شده است، ولي به هر حال با گذشتهاش تفاوت کرده است.
آمريکا اکنون به سَمتي ميرود که ديگر نيازمند انرژي اين منطقه نباشد، آنهم در شرايطي که رقباي اقتصادي آنها و شايد بزرگترين رقيب اقتصادي آنها که آمريکاييها آن را در بلندمدت چالش اصلي خود ميبينند، يعني چين، به نوعي وابسته به اين منطقه است. بنابراين، امنيت منطقه بيشتر گريبان رقباي آمريکا را خواهد گرفت تا گريبان خود آمريکا را. به عبارتي، ميتوان گفت که قدرت مانور آمريکاييها در منطقه بالا رفته است و نابسامانيهاي منطقه بيشتر گريبان رقباي اقتصادي آمريکا را خواهد گرفت.
مطلب دوم اين است که: به نظر ميرسد که عزم آمريکاييها بعد از تجربه عراق و حضور مستقيم در عراق و افغانستان و هزينه سنگيني که متقبل شدند منجر به سياست جديدِ به حداقل رساندن هزينه در منطقه شده است. ضمن اينکه ميخواهند منطقه را درگير نوعي جنگ نيابتي نمايند. يعني بهجاي حضور مستقيم و ژاندارم مستقيم بودن، از طريق تشديد تضادها و اينکه راهحل نهايي اين تضاد در دست خودشان باشد سعي در کنترل بيشتر منطقه دارند.
مطلب ديگري که در حال اتفاق افتادن است اين است که آمريکا جهتگيري خود را از عربستان و اهل سنت به سمت ايران و تشيع سوق داده است. آنچه که در منطقه در حال رخ دادن است، از قبيل گسترش تروريسم و ساير اتفاقهاي اخير محصول تغيير استراتژي آمريکاييهاست.
در واقع به نظر شما آمريکا قصد دارد که به ايران نزديک شود؟
بله. آمريکاييها فکر ميکنند که در حال حاضر با تفکر شيعه و ايران تضاد استراتژيک کمتري دارند و تندروي و سلفيگري اهل سنت به گونهاي براي آمريکا خطرساز شده است. بنابراين، الآن بهدنبال نزديکي با طرف مقابل اين تفکر و کنار آمدن با تشيع هستند. به تناسب اين موضوع، فشار بر روي عربستان سعودي در حال افزايش است.
اگر به وقايع حدود دو سال پيش دقت کنيم، متوجه نگراني عربستان سعودي از حل مسأله بين ايران و آمريکا خواهيم شد. دليل اين امر آن است که عربستان به اين ميانديشد که اگر مسائل بين ايران و آمريکا حل شود، آمريکا نقش برتري را به ايران در منطقه خواهد داد و به تبع آن موقعيت عربستان تضعيف خواهد شد. تبليغات بر ضد عربستان و بيحيثيت کردن رژيم آلسعود، اسناد ويکيليکس و کشاندن پاي عربستان در باتلاق يمن را شايد بشود در اين راستا بررسي کرد.
نزديک به دو سال پيش، در يکي از گزارشهاي اداره اطلاعات انرژي آمريکا (که هر سال منتشر ميشود، و چشمانداز آينده را به روز ميکند، و وضعيت عرضه و تقاضاي انرژي و نفت آمريکا را تا حدود بيست تا چهل سال آينده بررسي ميکند) يک کادر خاص باز شده بود که خيلي قابلتوجه بود. داخل آن کادر، راجع به توليد اوپک پيشبينيهاي جديدي ارائه شده بود و نوشته شده بود که در مجموعه کشورهاي اوپک به غير از سه کشور ايران، عربستان و عراق که ميتوانند رشد توليد داشته باشند، ساير کشورهاي اوپک نقش مهمي را ايفا نميکنند. نکته جالب اين بود که سهمي حدود ۲۸ ميليون بشکه را براي اين سه کشور در نظر گرفته بود که اين موضوع را در قالب سه سناريو تحليل نموده بود.
سناريوي اول اينکه، ايران مسائل خود را با جامعه جهاني حل کند و به تبع آن امنيت عراق هم بالا برود که در اين سناريو تقريباً بيش از بيست ميليون بشکه نفت سهم ايران و عراق و سهم کمي هم براي عربستان (حدود ۶ الي ۷ ميليون بشکه) در نظر گرفته شده بود. براين اساس، عربستان ديگر صادرکننده نفت نخواهد بود؛ چراکه کل توليد عربستان با مصرف داخلياش برابري ميکرد.
سناريوي ديگر اين بود که اين اتفاقها نيافتد و همين روند موجود ادامه پيدا کند و در آن حالت، حدود چهارده ميليون بشکه را براي عربستان در نظر گرفته بود و بقيه را براي ايران و عراق، که بيشتر هم براي عراق بود تا ايران. بههرحال همان موقع اگر کسي دقت ميکرد متوجه اين موضوع ميشد که کارشناساني که سناريوها را درست ميکنند، بايد از يکسري مباني سياسي، استراتژيک الهام گرفته باشند. اولاً اگر دقت کنيد متوجه ميشويد که امکانپذير است که ايران و عراق جمعاً به توليد حدود بيست ميليون بشکه برسند.